وزیر میراثفرهنگی در پیام «ارمغان ابریشم» دیپلماسی فرهنگی را راهبردی بنیادین برای تعمیق روابط ایران و چین و مقدمهای برای افزایش حضور گردشگران چینی دانسته است. این گزاره در سطح راهبردی پذیرفتنی است؛ اما وقتی به دادهها نگاه میکنیم فاصله شعار تا نتیجه آشکار میشود. طبق اعلام رسمی، ایران در سال ۱۴۰۳ حدود ۷.۳ تا ۷.۴ میلیون ورود گردشگر خارجی داشته است، اما سهم چین از این کیک ـ بنا به گفته سفیر چین در تهران ـ حدود ۶۰ هزار نفر در سال است؛ عددی که با وجود لغو روادید از ۲۰۱۹ جهش معناداری نشان نمیدهد.
این شکاف وقتی پررنگتر میشود که «بازار خروجی چین» را ببینیم: بر اساس گزارش آکادمی گردشگری چین (CTA)، در سال ۲۰۲۴ حدود ۱۴۶ میلیون نوبتسفر خروجی ثبت شده است؛ یعنی ایران در بازاری با این ابعاد هنوز حضوری محدود و شکننده دارد.
مسئله فقط «کم بودن ورودی» نیست؛ کیفیت اتصال و مدل مشارکت نیز محل نقد است. تجربه میدانی فعالان نشان میدهد حتی در دورههای رونق، بخشی از کارگزاران چینی با اجاره هتل و راهاندازی رستوران در شهرهای محبوب گردشگران خود، مدیریت درآمد را نیز در اختیار گرفتهاند؛ در نتیجه زنجیره ارزش سفر در شبکههای آنان بسته شده و «تراوش درآمد» به هتلداران و رستورانداران ایرانی حداقلی بوده است. بنابراین اگر سیاستگذاری اصلاح نشود، حتی افزایش ورودی نیز الزاماً به «سهم مقصد» منجر نخواهد شد.
به نظر میرسد بازار چین بیش از آنکه خریدار خدمات گردشگری ایران باشد، تمایل دارد محصولات تولیدی خود را در ایران به فروش بگذارد و در سفر نیز تا حد امکان از زنجیرههای درونگروهی خود استفاده کند.
این تصویر با پیامهای امیدوارکننده وزیر تناقض ندارد؛ اما نشان میدهد پیوندهای فرهنگی تا زمانی که به قراردادهای عادلانه، شرایط رقابتی منصفانه و شفافیت آماری ترجمه نشود، به «حضور پایدار و سودآور گردشگر» بدل نخواهد شد.
نتیجه منصفانه: دیپلماسی فرهنگی ارزشمند است، اما بدون تغییر سازوکارهای اقتصادی سفر، نه افزایش ورودی تضمین میشود و نه «سهم مقصد» از هر گردشگر.
“هتلجار، دیدهبان شفافیت در هتلداری ایران”













